ابن سیرین چگونه علم تعبیر خواب را بدست آورد ؟؟
پسر جوان بیخبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی دانست این زن زیبا که به بهانه خرید پارچه به مغازه آن ها رفت و آمد می کند، عاشق و دلباخته اوست.
یک روز همان زن به در مغازه پارچه فروشی آمد و دستور داد مقدار زیادی پارچه جدا کردند و گفت: «پارچه ها را بدهید این پسر بیاورد و در خانه به من تحویل دهد. چون هم سنگین هستند و هم بقیه پول را تحویلش دهم»
هنگامی که به خانه رسیدند زن در را از پشت بست و پسر را به اتاق خود برد.
پسرک منتظر بود که خانم هر چه زودتر، جنس را تحویل بگیرد و مابقی پول را بیاورد.
اما غافل از این که زن نقشه دیگری برای او دارد. پس از مدتی خانم در حالی که خود را هزار قلم آرایش کرده بود، با عشوه و شهوت پا به درون اتاق گذاشت.
پسرک معصوم فکر کرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس خانم را منصرف کند، دید خشت بر دریا زدن و بی حاصل است.
خانم عشق سوزان خود را برای او شرح داد، به او گفت:
«من خریدار اجناس شما نبودم، خریدار تو بودم.»
پسر جوان (
#ابن_سیرین ) زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت، در دل زن اثر نکرد. التماس و خواهش کرد، فایده نبخشید.
زن گفت : چاره ای نیست، باید از من اطاعت کنی.
و همینکه دید پسر در عقیده خود پافشاری می کند، او را تهدید کرد، گفت: « اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الآن فریاد می کشم و می گویم شوهرم در سفر است و این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. و همسایه ها را جمع می کنم و آبرویت را می برم»
در این زمان ناگهان فکری به سر پسرک خطور کرد. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد.
اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم.
به بهانه قضای حاجت و دستشویی رفتن از اتاق بیرون رفت
اما هنگام برگشت با وضع و لباس آلوده آمد و به طرف زن آمد.
تا چشم آن زن به او افتاد، روی در هم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.
#ابن_سیرین به منزل رفت و حمام کرد ؛ بعد از خداوند متعال به خاطر عفت و پاکدامنی ؛ بویی بسیار خوش در او بوجود آورد.
هر گاه از جایی می گذشت ؛ همه می فهمیدند که ابن سیرین از آنجا گذشته.
همچنین علم تفسیر و تعبیر خواب هم به او عطا کرد...